- بجای خود
- فرمانی است که داور برای آماده شدن ورزشکاران دو و میدانی و دوچرخه سواری میدهد و معمولا بعد از آن کلماتی نظیر (حاضر) یا (آماده) را نیز ذکر کند و سپس با دمیدن سوت یا شلیک تیرورزشکاران حرکت میکنند. فرمانی است در نظام که مافوق برای سر جای خود قرار گرفتن سربازان و آمادگی آنان دهد
معنی بجای خود - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
با خویشتن، هوشیار مقابل بیخود. باخود بودن، بهوش بودن آگاه بودن مقابل بیخود بودن، بخود توجه داشتن، دارای انانیت بودن انیت داشتن منی ورزیدن
بی هوش، بی حال، بی اختیار، خارج شده از حالت طبیعی، شوریده، بیهوده
Preposterous, Witless
абсурдный , беспомощный
absurd, unbedacht
абсурдний , безумний
absurdalny, bezrozumny
荒谬的 , 无知的
absurdo, insensato
assurdo, insensato
absurdo, insensato
absurde, insensé
absurd, onbezonnen
น่าขัน , โง่
tidak masuk akal, bodoh
غريبٌ , غافلٌ
निराधार , बुद्धिहीन
אבסורד , חסר דעת
ばかげた , 無知な
터무니없는 , 어리석은
saçma, akılsız
upuuzi, kipumbavu
হাস্যকর , বোকা
بیہودہ , بے خود